شب شکار

اینجایم... جایی میان هرزگی ِ نجیب ِ زنانه و قلبی یائسه...

شب شکار

اینجایم... جایی میان هرزگی ِ نجیب ِ زنانه و قلبی یائسه...


اینجا نوشتن با عنوان وبلاگی شب شکار برای من نوعی یعنی شاید نوشتن از هویت خودم . هویتی گنگ اما ملموس . من در تمام این سال های رج زدن با کلمات چیزی یادم رفته انگار

چیزی ورای باور خودم یا حتی دیگران . من نوعی فراموشم شده جای زیر و رو چیدن کلمات میتوانم دنبال صفت و موصوفی هم نباشم و بنویسم بی الایش بی تکبر بی ترحم از خودم و حس و حالم

یادم افتاده چیزی که سال های سال از ان فراری بودم و اینک اسیر و بندی بند همان تکه ی ای از من که سعی داشتم کنارش بگذارم یا شاید فراموشم کنم به نوعی

همیشه فکر میکردم باید از کلمه ی (دچار) فراری باشم و بودم . ولی من احمق فقط و فقط خودم را گول میزدم و همین . من سال هاست دچار زندگی شدم . دیگر خسته ام و تنهاتر از همیشه .

مینویسم اینجا از خودم تنها و تنها نه کاری به کسی دارم نه میخواهم کسی هم کاری به کارم داشته باشد . هستم شاید تا همیشه . همین جا .